رویا رستمی و عاشقانه هایش

ساخت وبلاگ
زلیخا فورا زیر بازویش را گرفت تا تعادلش بهم نخورد.امشب سکته نمی کرد خیلی حرف بود.جمشید سر به زیر بود و شهریار متعجب به جمع خیره بود.حاجی وارفته با صورتی سفید به پروین نگاه می کرد.انگار در این خانه دنیا به آخر رسیده بود.شهریار ویلچر جمشید را به جلو هول داد.حاجی کمرش به دیوار خورد و سست تسبیح از دستش افتاد.پروین بغض زده با صورتی گریان و شرمنده نگاهش پایین بود. رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 236 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1396 ساعت: 5:05

فصل بیست و هفتمبا اصرار پا روی زمین کوبید و گفت: یه مهمونی ساده اس.چشم غره ای به آذر رفت و گفت: نمی بینی کار دارم؟-پوریا اینقد بد نباش، والا یه شب بیای به هیچ جا برنمی خوره.پوریا سر از ورق های جلویش برداشت و گفت: دهن آدمو سرویس می کنی آذر!آذر روی میز پوریا خم شد و با خوشحالی گفت: این یعنی آره؟-بیکار نیستم آذر!آذر عصبی لب زیرینش را جوید و گفت: برای عالم و آدم رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 202 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1396 ساعت: 5:05

درون سینه تکه یخی روی قلبش افتاد.خنکِ خنک!از این حس بهتر سراغ نداشت.-حال خوبم، با تو بهتر میشه دختر!نتوانست جلوی لبخندش را بگیرد.از حال خودش چه بگوید؟ رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 246 تاريخ : شنبه 5 اسفند 1396 ساعت: 17:05